شاید اگر میرزا حسن صدرالاسلام زنده بود به حال خود خیلی افسوس می خورد. حداقل از این منظر که چند پاره استخوان پیکرش را کسی نیست به جایی دیگر انتقال دهد تا مجبور نباشد قدم های سنگین افراد نادان را بر روی سنگ قبر خود تحمل کند. انسان هایی که حتی سواد فرهنگی احترام به مردگان را نیز ندارند. راستی حقیقت چیست؟
پیشینه تاریخی : میرزا حسن صدرالاسلام فرزند میرازعبدالوهاب در یک خانواده مذهبی به دنیاآمد. تحطیلات دینی را نزد پدرش فرا گرفت و خیلی زود در زمان خود و دران خطه و حتی اصفهان به نابغه ای دینی و علمی تبدیل شد.
مرحوم صدر الاسلام (رضی الله عنه ) که جد من است ، با جهد و تلاش مداوم توانست توفیقاتی را در زمینه های علمی و فرهنگی کسب کند. میرزا تنها در فکر مطالعه بود و توانست در این زمینه علمی توفیقات زیادی را کسب کند.در علم شیمی سرآمد شد و معدن طلای موته را که جمعی از فرزانگان میمه ای او را همراهی می کردند، توانست کشف کند و بانام میمه سنگ نوشته ای را درمحل نصب کرد تا آیندگان بدانند این گوهر ازان منطقه میمه است و بس.(چیزی که الان شاهد ان نیستیم ).
میرزا حسن در زمینه هنری نیز یدی طولانی داشت.قلمدان های کنده کاری شده ،حجاری سنگ و مهمترین خصیصه هنری وی یعنی خوشنویسی از آن جمله اند.
میرزاحسن بر روی سنگ محراب مسجد جامع میمه که متعلق به عصر سلجوقی بود و هم اکنون در موزه ایران باستان در بخش اسلامی آن نگهداری می شود، باخط خوش خود حجاری کرد و اضافاتی نمود.داخل شبستان مسجد و در زیر گنبد مسجد هم باخط خوش خود نوشت .
میرزا خالق نوعی خط مخصوص نیز هست. نسخه ای از این خط منحصر به فرد به نام خط مجنون هم اکنون وجود دارد .خودم فقط ان را دیده ام و به صاحب این دست نوشته هرچه قدرالتماس کردم تصویری از ان به من نداد. این خط شامل دو برگ خطاطی است. در حالی که هیچ یک از دو برگ به تنهایی معنی خاصی ندارد، بلکه باقرارگرفتن روی یکدیگر معنی آن هویدا می شود . شاید در آینده توانستم به هدفم برسم .
مطلب دیگر اینکه تمول میرزا حسن در حدی بود که بتواند روزگار خود و خانواده اش را سپری کند . وی چند همسر اختیار نمود و از این منظر از وی به شوخی یاد می شود. وی عاقد زوج های میمه ای بود وصدها زوج را در طول عمر پربرکت خود به وصلت نشاند. قباله هایی باخط خوش وی هنوز موجود است . درمیان عوام در مورد میرزا حسن وجود داشت و دارد چیزی جز احسان و نیکوئی نیست .
میرزا حسن بیدادگر نیز بود اما نه یک انقلابی آنارشیست . شاید فلسفه مبارزه وی که بیشتر در انزوا و در افکار وی گذشت در نظر یک مخالف استبداد او را یک محافظه کار نشان دهد . علی الحال درجه خلوص و ایمان وی زبانزد خاص و عام بود تا حدی که قدما می گویند نعلین وی (کفش ) در جلوی پایش جفت می شدند.
با درگذشت میرزا ، وی را درجوار پدرش در گورستانی که هم اکنون اداره بهزیستی دران قراردارد به خاک سپردند.
در اوان پیروزی انقلاب و درست زمانی که تب انقلاب همه را گرفته بود ،عده ای ناخواسته در صدد تخریب مزار میرزا حسن بودند اما برخی آیات عظام شدیدا مخالفت کردند و حتی دستور به ساخت مقبره ای برای وی نیز دادند. شاید بپرسید چراعده ای در صدد تخریب قبر وی بودند؟
میرزا حسن چند فرزند داشت به نام های آقاشهاب، آقاسهام(اگردرست نوشته باشم)،آقاجلال،آقاجان و عبدالوهاب ، آصفه خانم ، سودابه خانم، گل افروز ، جواهر ، سلطنت و هماسلطان .همگی به جز یک نفر درگذشته اند.اما یک نفر درقید حیات است . میرزا حسن فرزندی هنرمندی داشت که هم اکنون در آمریکاست به نام عبدالوهاب شهیدی .
عبدالوهاب شهیدی، استاد برجسته و گرانقدر موسیقی ایران (دایی پدرمن) در سال 1301 خورشیدی در میمه در دیار هنر پرور اصفهان، دیده به جهان گشود. وی در محضر هنرمندان و استادان برجسته ای چون اسماعیل مهرتاش به فرا گرفتن سازهای سنتور و عود و آواز موسیقی ایرانی پرداخت و در سال 1339 با برنامه گل هافعالیت و همکاری خود را با رادیو آغاز کرد و آثار زیبا و خاطره انگیزی از خود به یادگار گذاشت.
شهیدی آثار فراوانی را با همکاری گروه پایور و گروه های فرهنگ و هنر وقت انجام داد. از معروف ترین آثار شهیدی ، بازخوانی تصنیف لری ، آن نگاه مست تو " در دستگاه ماهور با شعر هما میرافشار می باشد .
در اوایل انقلاب تعرضاتی به قبرصدرالاسلام رضی الله عنه به خاطر پاره ای شبهات در رابطه با فرزند این عالم بزرگوار صورت گرفت اما آیات عظام به نمایندگان خود دستور دادند حرمت صدرالاسلام رعایت شود.
با این فتاوی ، مقبره میرزاحسن صدرالاسلام از پیکره گورستانی که زمزمه تخریب ان به گوش می رسید و بعد ها به بهزیستی واگذارگردید ، جدا شد ومقبره اش با بودجه اندک اوقاف و میراث فرهنگی و بودجه اعظم فرزند وی (که از شبهات تاحدودی برائت شده بود) ساخته شد.
اما با وجود احترام فوق العاده روحانیون و میمه ای ها به این شخصیت های دینی ، آنها همچنان در انزوا هستند. البته این به رفتار نزدیکان این دوشخصیت نیز برمی گردد که در هرجایی از میرزاحسن و میرزاعبدالوهاب مایه می گذارند اما دریغ از یک فاتحه خواندن و یا سرکشیدن به این قبور.
خلاصه بعد از احداث به اصطلاح مقبره صدرالاسلام در اداره بهزیستی میمه ، چندین سال در سکوت و بی اگاهی گذشت .در اداره ای بهزیستی که مقبره در یکی از اتاق های ان قرار دارد، سرایداری استخدام می شود و وی از روی ناآگاهی این قبور را سیمان کاری کرده و محو می کند که بعد سیمان تراشیده می شود اما به سنگ قبور که خود تاریخی بود و صدر از سنگ مرمر تخته سرخ انها را با دست خود ساخته و پراخته بود، آسیب زیادی رسید.
به هر حال، صورت مساله این نیست که چرا آن فرد اینقدر نااگاه بود... حرف منطقی اینست که چرا در اداره بهزیستی این اتفاق افتاد؟
چه باید کرد:
1- به نظرمن مسئولان فرهنگی و مذهبی میمه باید کارشناسی خبره از اداره میراث فرهنگی را دعوت کنند تا نسبت به ترمیم سنگ اقدام شود و سپس شورای شهر با بازسازی مقبره آنجارا به مکانی فرهنگی تبدیل کند .
2- همایشی با هدف بزرگداشت این شخصیت روحانی برگزار شود که جدای از اشنایی عمومی با این شخصیت ، برای وجهه منطقه نیز بسیار مفید است .
3- نظر دیگر که شاید کمی افراطی به نظر می رسد اینکه مقبره به جایی دیگر منتقل شود.
در پایان ، اگر در این متن جسارتی از جانب بنده صورت گرفته است، خوانندگان به بزرگواری خود ببخشند.
درضمن تصاویری از میرزا حسن صدرالاسلام و مقبره وی را به زودی منتشر می کنم .منتظر باشید.
والسلام . ع .و