قحطی سال 1299 در منطقه میمه
در سال 1333 هجری قمری مطابق سال 1299 شمسی حدود 3 سال بر اثر خشکسالی و شدت سن خوارگی در منطقه میمه محصولات کشاورزی نابود شدند. شدت خشکسالی در این سالها به حدی بود که در بیابانها و مراتع هم گیاهان روئیده نمی شدند.
محصولات کشاورزی بر اثر آفات سمایی و سن خوارگی از بین رفتند. مدت سه سال زارعین کاشتند اما برداشت نکردند تا این که در اواسط زمستان متدرجاً خلق از گرسنگی هلاک و مرگ و میر شروع شد اکثر اهالی که توانی برای خروج از منطقه میمه داشتند آواره شهرها و نقاط همجوار شدند در شهر میمه و روستاهای تابعه فقط خوانین و عمده مالکان که استطاعتی و انبانی گندم و جو داشتند باقی ماندند. بعضی از خوانین فقرا و مساکین را یاری دادند اما تعدادی فقط اموال و املاک آوارگان و مردگان را تصاحب کردند.
نقل قول می شود تعدادی از آوارگان که جان به در برده بودند وقتی بعد از قحطی به دیار خود برگشتند خانه و اموالشان در تملک خوانین بود و به ناچار مجبور بودند به نوکری بر روی زمین و املاک خود برای خوانین و اربابان بپردازند. درسالهای قحطی کمبود مواد غذایی از یک طرف و عدم رعایت مسایل بهداشتی و نبود پزشک ، دارو ، آلودگی محیطی و بیماریهای واگیردار کشنده از طرف دیگر ، عامل مرگ و میر و هلاکت جمعیت زیادی از اهالی منطقه گردید براساس دست نوشته مرحوم میرزا صادق زیادآبادی در سال قحطی در روستای زیادآباد 1369 نفر مرد و زن از گرسنگی و بیماری تلف شدند به طوری که بعد از قحطی در روستای زیادآباد 23 نفر انسان ، 9 رأس گاو ، 190 رأس گوسفند و 128 رأس الاغ بیشتر باقی نمانده بود. نوشته اند در روستای زیادآباد 153 درب خانه بر اثر مرگ و میر صاحبانشان ، بسته شد. جنازه مردم در خانه ها گندیده و روستا بوی تعفن گرفته بود. بعضی از جنازه ها به نحوی توسط وحوش خورده شده بودند که قابل شناسایی نبودند. از بعضی از افراد فقط چند تکه استخوان در اطراف خانه چیزی باقی نمانده بود.
در آن زمان در میمه و سایر قراء تابعه نیز اوضاع بهتر نبود. نقل قول می شود که بعد از قحطی در شهر میمه فقط 143 نفر افرادی که اندوخته ای داشتند از این بلای هولناک جان سالم به در برده بودند. اوج زمان قحطی 6 ماه بود و بعد از آن با شروع فصل بارندگی کم کم انسانهای باقیمانده از قحطی به نواحی گرمسیری که محصولات زراعتشان رسیده بود رفته و مشغول کارگری شدند. افرادی هم که قدرت مهاجرت نداشتند از عطف و پوست درختان ، پوست بو داده گوسفند ، استخوان بو داده و برگ درختان و گیاهان تغذیه کردند و توانستند خود را از هلاکت نجات دهند.
مرحوم حاج عباسعلی اسگری نقل می کردند که خود شاهد بودم حیوانی مرده بود و شبانه لاشه آنرا به گودال میان ده برده بودند. صبح تعدادی از اهالی میمه از شدت گرسنگی دور لاشه یک حیوان ازدحام و هر کسی مقداری از گوشت و حتی استخوانهای آن را می برید و برای خوردن با خود می برد.
مرحوم حاج ناصر گرانمایه نقل می کردند که در روستای ازون زنی فرزند یکساله همسایه را سر بریده و آن را قطعه قطعه کرده و در دیزی گذاشته و برای خوردن پخته بود. همسایه ها از جریان مطلع و به حکومتی در میمه گزارش کردند. مأمورین حکومتی پس از تحقیق از خانه متهمه تکه هایی از بدن کودک را در درون دیزی در تنور بود پیدا کردند و به منزل حاکم آوردند در منزل حاکم محتویات دیزی را در تشتی خالی کردند و من خود ناخنها و استخوانهای کوچک طفل را در تشت دیدم به دستور حاکم آن زن را سر تراشیدند و سوار بر الاغ لخت در تمام روستاهای منطقه گرداندند.
همچنین نقل قول می شود در روستای وزوان به خاطر سرقت یک گوسفند صاحبخانه و فرزندش را سارقین سر بریدند. متأسفانه بعد از قحطی به دلیل آلودگی منطقه به جنازه های متلاشی شده و نبود امکانات بهداشتی و پزشکی ، بیماری وبا و طاعون در منطقه شایع و بازعده ای از اهالی به کام مرگ می روند. خدایشان رحمت کند.
مبحث بعدی قسمت سوم ضرب المثل های میمه ای
(نکته: برای تنوع مطلب و جهت احترام به حوصله خوانندگان مباحث را به تاریخی و ادبی تقسیم کردم و به نوبت منتشر می کنم)