سفارش تبلیغ
صبا ویژن
زندانبان به یوسف علیه السلام گفت : «من تو را دوستدارم» . [امام رضا علیه السلام]
شعری از علیرضا- صبح میمه - نتیجه صدرالاسلام
 RSS |خانه |ارتباط با من| درباره من|پارسی بلاگ
: جستجو
اوقات شرعی

  • بازدید امروز: 25
  • بازدید دیروز: 45
  • بازدیدهاازاسفند85: 440113
    » درباره من
    شعری از علیرضا- صبح میمه - نتیجه صدرالاسلام
    علی وطن خواه
    وبگردی که درسال 83 به فکر قدیمیان خود افتاد

    میرزا حسن شهیدی متخلص به (طوبی) از علمای قرن 18 در منطقه میمه ویدئو
    » پیوندهای روزانه
    آلبوم میمه ای ها [674]
    میمه ای ها [231]
    [آرشیو(2)]


    » یادداشت ها < درصورت خالی بودن به آرشیو بروید >
    سخن مسئول سایت[48] . سیمای تاریخی میمه[22] . چهره ها[20] . ادبیات و ضرب المثل های میمه ای[11] . معرفی بلاگر[10] . اماکن تاریخی میمه[8] . گویش میمه[7] . اخبار میمه[6] . مذهب در میمه[6] . گزارش تصویری[5] . میمه[5] . وطن خواه[5] . ویژه[4] . جغرافیای میمه[3] . اسطوره ها[2] . وجه تسمیه میمه[2] . تبریک و تسلیت . رمضان . محرم . محلات میمه . محیط زیست منطقه میمه . شهدای . شهرها و روستاهای منطقه میمه . صدرالاسلام . صنعت و معدن درمیمه . فرش در میمه .
    » آرشیو مطالب
    اخبار میمه
    جغرافیای میمه
    اماکن تاریخی میمه
    مذهب درمیمه
    فرش میمه
    گویش میمه
    اسطوره ها
    معرفی بلاگر
    تبریک و تسلیت
    وجه تسمیه
    سیمای تاریخی میمه
    محلات میمه
    چهره ها
    سخن مسئول سایت
    شهرها و روستاهای منطقه میمه
    محیط زیست منطقه میمه
    ادبیات و ضرب المثل های میمه ای
    گزارش تصویری
    ویژه های میمه

    » لوگوی وبلاگ


    » لینک دوستان
    وبلاگی از ازان
    شاعر وزوانی
    میمه ی اصفهان
    دانشجو دات ای تی وزوان
    وبلاگ هیات قمربنی هاشم (ع)
    وبلاگی از وزوان - یک کاسه داغ کاچی
    کیمیا
    هیات کریم ال طه
    میمه قرق
    دکتر هادیزاده
    آرمان هاشمی
    لایبیدی ها
    خاک آشنا
    وطن خواه
    آلبوم میمه ای ها
    شهرداری میمه
    سه کلهرود
    وبلاگ ازان
    پیک میمه
    حسن رباط
    مقصود
    صبح میمه
    هیات جانثاران - سرکار خانم متقی
    میمه سیتی
    سایه بید
    شرکت اینترنتی جم
    وزوان سیتی
    نوید توکل
    آقای فخریان
    ویو زادگاه من
    شفق جوشقان
    وز- وان
    مهندس شهنازی - استرالیا
    آموزشگاه زبان پارسه میمه
    ترنج جوشقان
    غلانیوز
    روستای من ازان
    وزوان سیتی
    قهرودی ها
    آرمان جوشقان
    کامویی ها

    » موسیقی وبلاگ

    » طراح قالب
    »» شعری از علیرضا- صبح میمه مادرم خواب دید که من درخت تاکم. تنم سبز است
    و از هر سرانگشتم، خوشه های سرخ انگور آویزان
    مادرم شاد شد از این خواب و آن را به آب گفت
    فردای آن روز، خواب مادرم تعبیر شد و من دیدم اینجا باغچه‌ای است
    و عمری ست که من ریشه در خاک دارم
    ناگزیر دستهایم جوانه زد و تنم، ترک خورد و پاهایم عمق را به جستجو رفت
    و از آن پس تاکی که همسایه ما بود، رفیقم شدو او بود که
    به من گفت:‌
    همه عالم می روند و همه عالم می‌دوند
    پس تو هم رفتن و دویدن بیاموز
    من خندیدم و گفتم: اما چگونه بدویم و چگونه برویم
    که ما درختیم و پاهایمان در بند
    او گفت: هر کس اما به نوعی می دود.
    آسمان به گونه ای می دود
    و کوه به گونه ای و درخت به نوعی
    تو هم باید از غورگی تا انگوری بدوی
    و ما از صبح تا غروب دویدیم.
    از غروب تا شب دویدیم
    و از شب تا سحر
    زیر داغی آفتاب دویدیم و زیر خنکی ماه، دویدیم.
    همه بهار را دویدیم و همه تابستان را
    وقتی دیگران خسته بودند،
    ما می‌دویدیم.
    وقتی دیگران نشسته بودند،

    ما می‌دویدیم

    و وقتی همه در خواب بودند
    ، ما می‌دویدیم
    تب می‌کردیم و گُر می‌گرفتیم و می‌سوختیم و می‌دویدیم
    هیچ کس اما دویدن ما را نمی‌دید
    هیچ کس دویدن حبّه انگوری را برای رسیدن نمی‌بیند
    و سرانجام رسیدیم
    و سرانجام خامی سبز ما به سرخی پختگی رسید
    و سرانجام هر غوره، انگوری شد
    من از این رسیدن شاد بودم
    تاکِ همسایه اما شاد نبود
    و به من گفت تو نمی رسی مگر اینکه
    از این میوه های رسیده ات، بگذری
    و به دست نمی آوری
    مگر آنچه را به دست آورده ای، از دست بدهی
    و نصیبی به تو نمی رسد مگر آنکه نصیبت را ببخشی

    و ما از دست دادیم و گذشتیم و بخشیدیم؛ همه داروندار تابستان مان را

    مادرم خواب دید که من تاکم.
    تنم زرد است و بی برگ و بار؛
    مادرم اندوهگین شد و خوابش را به هیچ کس نگفت
    فردای آن روز اما خواب مادرم تعبیر شد و من دیدم که درختی‌ام بی برگ و بی میوه
    و همان روز بود که پاییز آمد و بالاپوشی برایم آورد و آن را بر دوشم انداخت و به نرمی گفت:
    خدا سلام رساند و گفت : مبارکت باد ؛ که تو اکنون داراترین درختی و چه زیباست که هیچ کس نمی داند
    تو آن پادشاهی که برای رسیدن به این
    همه بی چیزی تا کجاها دویدی
    من می دانم اگر به معجزه اعتقاد داشته باشم برایم اتفاق خواهد افتاد
    و این معجزه‌ی ایمان است
    من می دانم هر اقدام بزرگ ابتدا محال به نظر می رسد
    پس تمام تلاشم را به کار می گیرم
    تا محال را به ممکن تبدیل سازم
    من ذهنم را آنگونه ساخته ام که جهنم را برایم به بهشت تبدیل کند نه بهشت را به جهنم
    من نقشه زندگی خود را چنان شفاف رسم کرده ام که تنها راه باقی مانده ساختن آنست
    من برای رسیدن به سرزمین اهدافم اولین قدم رابرداشته‌ام
    قدم اول یعنی تصمیم
    پس من برنده‌ام
    چون می دانم مشکلات مانند صخره هایی هستند که در مسیر رود قرار دارند
    اگر صخره نبود رود هیچ آوازی سر نمی داد

    نوشته های دیگران ()
    نویسنده متن فوق: » علی وطن خواه ( پنج شنبه 89/8/6 :: ساعت 4:33 عصر )
    JavaScript Codes
    سفارش تبلیغ
    صبا ویژن
    سفارش تبلیغ
    صبا ویژن
    سفارش تبلیغ
    صبا ویژن
    سفارش تبلیغ
    صبا ویژن