مرحوم آقای گرانمایه دارای اشعاری دلنشینی و شیوا به زبان میمه ای و فارسی است . وی اگرچه در نتیجه محیط نامساعد و نبودن و سائل و امکانات تحصیلی در این منطقه در قدیم موفق به ادامه تحصیلات نشد و فقط تا کلاس شش ابتدایی توانسته است به تحصیل بپردازد ولی کانون خانوادگی برای وی محیطی بوده از سرمایه علمی پدر و بستگانش که مستفیض گردد.
آقای گرانمایه با اشعار دلنشین خود ، با بیان ساده و شیوا ، پندها و اندرزها و رازهای درونی خود و رباب آلام و دردهای اجتماع را با اشعاری بسی ساده و بی پیرایه بیان کرده است .
اشعارش همه دلچسب و شیوا است در این مجموعه چند غزل و رباعی از بین و ابیات وی انتخاب ، که تقدیم می گردد .
اشعاری از مرحوم آقای موسی خان گرانمایه (رباعیات)
*پند و اندرز*
تو فکر بکه که مال دنیا هیچه این جیوه دنیوی همش پا پیچه
در بند کمُ زیادی مال نبه کاخ زر و سیمُ رخت دیبا هیچه
هر آدم خون طمع به بند خویشه چون ورگ وَشهَ در پی صید میشه
دل خونهُ ریش بهرمال دنیا چون کوسه وی ریش به قید ریشه
گر پول ندری زنو کیسه قرض نکه هرچه نزونی تو ور خود فرض نکه
گرظلم ستم به تو بشو داد نکه داد دل خود به ناکسون و از نکه
ای آنکه تو داری به نداره هاده هرخویش نداری که تو داری هاده
زنهار که دست آبرو دار بگی تا بید نواجه اگر تو داری هاده
یک لحظه زکار خویش غافل تو نبه گر طالب سودُ مزدیُ کاهل تو نبه
با آدم خب ها چین ُ پابه تو بکه هم ودیُ هم خبی فراموش بکه
پندای گرانمایه اگر گوش کری چون حلقه زرنگار در گوش کری
خبیُ و خوشی هر دو دنیا داری خیری نوینی اگر فراموش کری