میمه ی لای بید؟؟؟
چند سالی است که مرتب اخبار پیشرفتهای روزافزون روستای لای بید را از رسانه ها می شنویم. این گونه خبرها اخیرا بطور فزاینده ای در مطبوعات و رسا نه های محلی انعکاس داشته است بطوریکه سایت صبح میمه که در واقع ارگان رسمی بخشداری است در مورخه 31 مرداد سال جاری تحت عنوان آنچه" خوبان همه دارند" به طور مبسوط به پیشرفتهای بخصوص عمرانی و افتتاح چندین پروژه بعضا لوکس و رویایی مانند استخر سرپوشیده و جکوزی و سونا ... در این روستا پرداخته است که اغلب نیز توسط مقامات بلند پایه حکومتی از جمله استاندار معزز اصفهان ، فرماندار محترم شاهین شهر و میمه و بخشدار مخترم میمه افتتاح گردیده یا می گردند (به انتهای مقاله مراجه شود). شنیدن این گونه اخبار بی شک انسان را از عمق وجود خوشحال می کند چرا که هر جای کشور عزیز ایران که آبادتر شود موجب خوشنودی همه ایرانیان است ولی از آنجا که عدالت و عدالت خواهی از اصول بدیهی قوام کشور و نظام است که آموزه های دینی ما بر آن تاکید خاص داشته و در سخنان مقام معظم رهبری نیز جایگاه ویژه ای داشته طوری که ازآن به نهضت عدالتخواهی و عدالت گرایی تعبیر فرموده اند، حال سوال مهم و بزرگی که برای همه مطرح است اینکه آیا چنین اقداماتی عادلانه و بر محور عدالت است یا خیر؟ اگر احداث استخر سر پوشیده و جکوزی و سونا و...را درروستای لای بید در کنار کمبود شدید حمام عمومی که از فرایض یک جامعه اسلامی است در میمه که مرکزیت بخش را یدک می کشد بگذاریم عمق فاجعه بیشتر مشخص می گردد. واقعا دلیل این مسئله چیست؟
آیا بودجه تخصیصی این روستا از دیگر روستاهای بخش که هیچ ، از مرکزیت بخش نیز بیشتر است؟ اگر جواب مثبت است، چرا این همه اختلاف و اجحاف؟ و اگر بدلیل درآمد ناشی از معادن موجود در لای بید است مگر این معادن در اصل متعلق به حکومت اسلامی نیست که باید درآمد ناشی از آن با حساب و کتاب خاص و دقیق قانونی ابتدا به مرکز بخش آمده و سپس بین همه شهرها و روستاهای بخش تقسیم شود چرا که در آمد هر معدن و منبع طبیعی اگر قرار بود در همان مکان وقوع صرف و هزینه شود در این صورت الان باید روستای موته که بهترین معدن طلای ایران در آن قرار دارد و سالهاست که استخراج می گردد، خود یک استان بزرگ و آباد شده باشد در صورتیکه همه وضع آن را می دانیم و اگر تمام این پروژه ها توسط بخش خصوصی انجام شده اولا از کجا چنین بودحه ها و سرمایه گذارانی آمده اند؟ و چرا چنین افرادی فقط به روستای لای بید رفته اند و حتی به مرکز بخش – میمه- هم نیامده اند؟
در هر صورت علت هر چه که هست باید بشدت نظر مسئولین را بخود جلب و حتی نگران کرده باشد چرا که توسعه نایافتگی جدی در اغلب قریب به تمام بخش و توسعه و پیشرفت فوق العاده یک روستا هم خلاف عدالت می نماید و هم بدلیل ایجاد نارضایتی دراهالی دیگر روستاها و شهرهای بخش میمه حتی می تواند زمینه ساز مسائل و معضلات دیگر باشد.
البته بنده نه سیاستمدارم و نه اقتصاد دان ولی آنان که مسئول و اهل فن هستند حتما برای اینگونه سوالات دلایل قانع کننده ای دارند که امثال حقیر را قانع کنند. همچنین پر واضح است که خواست من عقب نگه داشته شدن لای بید نیست بلکه توسعه و پیشرفت متوازن و عادلانه تمام شهرها و روستاهای بخش میمه مراد می باشد. طوری نشود که" لای بید میمه " به" میمه ی لای بید" تبدیل شود.
خداوند بر توفیقات همه دلسوزان و خدمتگزاران صدیق کشور اسلامی ایران بخصوص بخش میمه بیفزاید.
واسلام علیکم و رحمه ا.
دکتر اسکندریان
یک روز سوراخ کوچکی در یک پیله ظاهر شد. شخصی نشست و چند ساعت به جدال پروانه برای خارج شدن از سوراخ کوچک ایجاد شده درپیله نگاه کرد.
سپس فعالیت پروانه متوقف شد و به نظر رسید تمام تلاش خود را انجام داده و نمی تواند ادامه دهد. آن شخص تصمیم گرفت به پروانه کمک کند و با قیچی پیله را باز کرد. پروانه به راحتی از پیله خارج شد اما بدنش ضعیف و بالهایش چروک بود.
آن شخص باز هم به تماشای پروانه ادامه داد چون انتظار داشت که بالهای پروانه باز، گسترده و محکم شوند و از بدن پروانه محافظت کنند.
هیچ اتفاقی نیفتاد!
در واقع پروانه بقیه عمرش به خزیدن مشغول بود و هرگز نتوانست پرواز کند. چیزی که آن شخص با همه مهربانیش نمیدانست این بود که محدودیت پیله و تلاش لازم برای خروج از سوراخ آن، راهی بود که خدا برای ترشح مایعاتی از بدن پروانه به بالهایش قرار داده بود تا پروانه بعد از خروج از پیله بتواند پرواز کند.
گاهی اوقات تلاش تنها چیزیست که در زندگی نیاز داریم.
اگر خدا اجازه می داد که بدون هیچ مشکلی زندگی کنیم فلج میشدیم، به اندازه کافی قوی نبودیم و هرگز نمیتوانستیم پرواز کنیم. من قدرت خواستم و خدا مشکلاتی در سر راهم قرار داد تا قوی شوم. من دانایی خواستم و خدا به من مسایلی داد تا حل کنم. من سعادت و ترقی خواستم و خدا به من قدرت تفکر و قوت ماهیچه داد تا کار کنم. من جرات خواستم و خدا موانعی سر راهم قرار داد تا بر آنها غلبه کنم. من عشق خواستم و خدا افرادی به من نشان داد که نیازمند کمک بودند. من محبت خواستم و خدا به من فرصتهایی برای محبت داد.
« من به هر چه که خواستم نرسیدم ...
اما به هر چه که نیاز داشتم دست یافتم»
بدون ترس زندگی کن، با همه مشکلات مبارزه کن و بدان که میتوانی بر تمام آنها غلبه کنی.
مسجد جامع شهر میمه
مطلبی را از سایت صبح میمه درباره بنای تاریخی مسجدجامع میمه خواندم که حزن انگیز بود. خبر حول این محور بود که گنبد مسجد درحال ترک خوردن است . اینکه چرا یادگار دوران آل بویه (اگر اشتباه نکرده باشم 413 هجری قمری) اینگونه درحال تخریب است بحثی جداست. اینکه به گذشته برگردیم و داستان سیکل باطل " سهل انگاری کی بود؟ " و "چراشد؟ " را دنبال کنیم اصلا نتیجه ای ندارد.
آنچه مهم است و مورد تاکید من و شهروندان دیگر نیز هست، رسیدگی و تعمیر فوری گنبد مسجد جامع است . این مسجد از حلقههای ارتباطی مهم بین معماری قبل از اسلام و بعد از اسلام است و در اطراف آن گورستان و بناهای قدیمی دیگر وجودداشته است وبه عبارتی یک دانشکده معماری و باستانشناسی به حساب می آید.
آقای معینیان در کتاب " میمه شهری در حاشیه کویر " درباره این مسجد می نویسد: ابن بطوطه جهانگرد عرب در سال 727 از مسجد جامع شهر میمه دیدن کرده است. این جهانگرد معروف قرن هشتم هجری ضمن مسافرتهای تاریخی خود به ایران نیز آمده و در سال 727 هجری قمری از اصفهان و توابع آن دیدن نموده، وی بازدید خود از مسجد جامع میمه را اینگونه توصیف میکند :
در سال 789 هجری در ابتدای یورش سه ساله امیر تیمور به موجب وصیت شاه شجاع در سپردن اولاد خود به او، مراسلهای به سلطان زین العابدین پسر شاه شجاع در اصفهان نوشت و او را به خدمت خواست.. سلطان زین العابدین به این دعوت اعتنایی نکرد و به فرستاده تیمور هم اجازه بازگشت نداد. امیر تیمور از این حرکت در غضب رفت و به قصد تنبیه سلطان زین العابدین از راه همدان،گلپایگان و میمه خود را به اصفهان رسانید تا او را تنبیه کند. امیر تیمور در خاطرات خود مینویسد مردم منطقه میمه از ورود من و لشگریانم به منطقه، به استقبال من آمدند و در منطقهای بنام قرقچی گوسفندان و گاوهای زیادی قربانی و پیش کش نمودند. اهالی این روستا تا مسجد جامع قشون را همراهی کردند. قشون نماز را در مسجد جامع میمه که دارای بنای زیبا ودیدنی با درختانی سرسبز و نهر آبی روان بود، ادا کردند.
از همین کتاب نقل قول میگردد که در زمان متواری شدن اشرف افغان بخاطر حمله نادر افشار وشکست وی از نادر در منطقه مورچه خورت گروهی از سربازان اشرف در مسیر فرار خود وارد قریه میمه شده و تمام اماکن و قنوات را تخریب و اموال اهالی را غارت میکنند این غارتگران حتی افرادی را که در مسجد معتکف شده بودند رحم نکردند و مسجد را بر سر آنها خراب کردند. در کند و کاوی که در سال 1354 در مسجد قدیمی ( ضلع غربی گنبد ) انجام شد استخوانهای فراوانی که بصورت دسته جمعی در زیر خاک دفن شده بودند پیدا شد که گویای این حقیقت بود که احتمالاً بر اثر حمله دشمنان در روزگاران گذشته مسجد بر سر اهالی خراب شده است.
خوب اکنون مسجدی با این سابقه تاریخی را باید به حال خود رها کرد؟؟
چند وقت پیش به همراه دوست عزیزم محسن فخریان باکمک آقای حسین خادم فرزند شیخ بلال محروم توانستیم از درب چوبی معروف و قدیمی مسجد میمه که دریک انباری متروک با وضعیتی بسیار اسفناک نگهداری می شد عکس بگیریم و ازنزدیک آن را ببینیم .
به متولیان امر پیشنهاد می کنم ( البته جناب آقای شیبانی همیشه نشان داده است دراین زمینه ها پایه است !!) این درب را حتما از وضعیت فعلی از انبار خارج کنند چرا که هدف سرقت ، شکستگی و یا تخریب قرار خواهد گرفت .
من حیث المجموع من به سهم خود از دلسوزانی که در میمه این اخبار را پوشش می دهند و کتمان خبری روی نمی دهد، ممنونم .به ویژه از دست اندرکاران سایت صبح میمه.
عقاید دینی و مذهبی اهالی در مورد مسجد جامع
همانطوریکه در شرح حال سید صالحه خاتون ( ع ) آورده شد. سه تن از شاهزادگان همراه سید صالحه خاتون ( ع ) پس از فوت وی مخفیانه به قریه میمه میآیند. بعضی از ریش سفیدان و بزرگان شهرمیمه عقیده دارند که این سه بزرگوار از طایفه بنیهاشم بوده که بعد از فوت سید صالحه خاتون ( ع ) از روستای اذان به میمه آمده و مدتی بصورت ناشناس در این منطقه زندگی تا اینکه توسط منافقین شناسایی و به سربازان مامون که در پی دستگیر یاران
امام رضا ( ع ) بودند اطلاع داده میشود این بزرگواران پس از شناسایی توسط مامورین، بناچار به مسجد جامع رفته و در این محل معتکف میشوند.
بعضی از پیران و سالخوردگان نیز عقیده دارند که، زمانی که امام رضا ( ع ) امام هشتم شیعیان جهان به ولایتعهدی مامون برگزیده شدند تعدادی از خاندان بنیهاشم و امامزادگان از جمله شاهزاده جهانرخ و تعدادی از کودکان و زنان از مدینه به طوس شتافتند تا به خدمت علی ابن موسی الرضا ( ع ) رسیده و تبریک و تهنیت عرض کنند.
در مسیر حرکت این کاروان تعداد زیادی از دوستداران اهلبیت نیز به خیل آنها پیوستند به نحوی که بصورت لشگری 12هزار نفری در آمدند. موقعیکه کاروان به شیراز رسیدند بین آنها و سربازان مامون جنگی درگرفت که به پیروزی یاران امام انجامید. لذا طرفداران مامون با خدعه و نیرنگ اعلام نمودند که حضرت رضا ( ع ) فوت نموده است.
بنی هاشمیان و همراهان با شنیدن این خبر متفرق شدند تعدادی از آنها به منطقه قم و روستاهای تابعه آن ( نراق، ورکان و جوشقان ) آمدند. ماموران مامون در تعقیب آنها به منطقه آمدند و به آنها یورش بردند. این بزرگواران بناچار آواره بیابانها و دهات شدند، تعدادی از زنان و کودکان این کاروان به سمت کاشان وروستاهای مجاور آن از جمله ( سه تن به منطقه میمه ) آمدند.
با وارد شدن این عزیزان به قریه میمه، مردم این بزرگواران را عزیز داشتند و از آنها پذیرایی کردند، تا اینکه سربازان مامون در تعقیب آنها به قریه میمه میرسند. با وارد شدن سربازان مامون به قریه میمه سه بزرگوار به مسجد جامع که مکان مقدسی بود پناه برده و در آن معتکف میشوند.
مسجد توسط معاندین محاصره و سربازان خدانشناس مامون حریم مقدس مسجد را شکسته و برای دستگیری این عزیزان وارد مسجد میشوند. به امر خداوند هر سه تن از دید معاندین غایب میگردند.
مرحوم صدرالسلام شهیدی در حاشیه کتاب اسرار الشهاده نوشته است. زمانی که سربازان مامون برای دستگیری این عزیزان وارد مسجد میشوند یکی از این بزرگواران که از دو تن دیگر بزرگتر بود بنام محمد در نزدیکی محراب مشغول عبادت بود و دو تن دیگر بنامهای ابراهیم و زبید خاتون در صحن مسجد 46 قدم به درب قلعه قدیمی، 3 قدم به مظهر قنات رویه و 12 قدم به محراب مانده مشغول عبادت بودند که به امر خداوند از دید دشمنان مخفی و غایب میگردند.
بعدها برای یادبود این بزرگواران در محل اختفاء آنها درخت زبان گنجشکی بعنوان سمبلی که در پناهگاه آن دو تن از بزرگواران بنیهاشم غایب شدهاند فرو نشانده شد تا معصومیت آنها را به نسلهای آینده کشانده و از این طریق محل دفن یا اختفاء آنها کم نشود و از روی سال درخت بتوان پی به زمان تقریب و غایب شدن این عزیزان برد. عدهای از اهالی بر این باورند که این مکان محل اختفاء این سه بزرگوار بنیهاشم است به همین دلیل این مکان را امامزاده میدانند.
شاید به همین دلیل بعضی از اهالی عقیده دارند که این مسجد یکی از هزار عبادتگاهی است که بدستور حضرت ابراهیم ( ع ) ساخته شده است. شاید هم به این علت باشد که اکثر اهالی هنگام سوگند خوردن با اشاره به مسجد میگویند به این حضرت ابراهیم سوگند.
در پایان جا دارد از مرحومان صدرالاسلام شهیدی - حاج ناصر گرانمایه - حاج عیسی گرانمایه - حمزه محمد صادق زارع - حاج محمد صادق معینیان - استاد حاج عباسعلی اسگری- استاد حاج نجف قلی اشتری - استاد حسن توکل - استادکاشی پز و افرادی که به نوعی در عمرانی مسجد جامع میمه نقش به سزایی داشتندبه نیکی یاد کنم و ازدرگاه ایزد باری تعالی برای انها طلب مغفرت و بخشش می کنم . ونیز از بزرگان و اهالی میمه که اکنون برای این شهر مثمرثمر هستند و سایر افرادی که در عمرانی، حفظ و تعمیر ات مسجد تلاش داشتند و دارند، متشکرم .
علی وطن خواه
جمعی از اهالی میمه روبروی منزل مرحوم منصور زاهدی ( اگر اشتباه نکنم)
این چند تصویر از طبیعت بکر و دیدنی تخت سرخ در میمه را آقای حسین عمرانی بلاگر میمه سیتی برایم ارسال کرده است. از ایشان تشکر می کنم به خاطر تصاویر زیبایی که گرفته اند.
همچنین به گفته دوستانی که اخیرا از تخته سرخ دیدن کرده اند این منطقه با تخریب بسیار گسترده روبروست .به ویژه منطقه تاریخی تخت محمدجعفر .
قابل توجه دوستانی که نمی دانند تخت سرخ کجاست. پیشنهاد می کنم سریال روزی روزگاری امرالله احمدجو را حتما ببینید.
این تصویر فوق العاده است.یاد فیلم های کلینت ایستوود افتادم
دیروز ، روز وصف نشدنی برای من و وبلاگ بود. دیروز همشهریان و دوستان خوب و دوست داشتنی من 559 بازدید از وبلاگ داشتند و نتیجه صدرالاسلام را به رتبه یازدهم پربیننده ترین وبلاگ در اولین روز سال نو در سرویس پارسی بلاگ رساندند.
این غیرت و علاقه مندی دوستان و خوانندگان وبلاگ واقعا ستودنی است و جادارد از همه تشکر کنم. موفق ، پیروز و پاینده باشید.
سلام
بعد از سال تحویل سری به وبلاگ زدم .خستگی یکسال از تنم در رفت .می دونید چرا؟
باکمال حیرت بازدیدکننده های وب را عدد232 دیدم. یعنی 232نفر در اولین روز سال 87 به وبلاگم سر زدند.
این یعنی امید . یعنی تشویق همشهریان و ترغیب آنها به ادامه کار من.
ممنونم. از همه شما همشهری های مهربانم ممنونم. امیدوارم سال 87 سال خوبی برای همه باشد.