میمه ی لای بید؟؟؟
چند سالی است که مرتب اخبار پیشرفتهای روزافزون روستای لای بید را از رسانه ها می شنویم. این گونه خبرها اخیرا بطور فزاینده ای در مطبوعات و رسا نه های محلی انعکاس داشته است بطوریکه سایت صبح میمه که در واقع ارگان رسمی بخشداری است در مورخه 31 مرداد سال جاری تحت عنوان آنچه" خوبان همه دارند" به طور مبسوط به پیشرفتهای بخصوص عمرانی و افتتاح چندین پروژه بعضا لوکس و رویایی مانند استخر سرپوشیده و جکوزی و سونا ... در این روستا پرداخته است که اغلب نیز توسط مقامات بلند پایه حکومتی از جمله استاندار معزز اصفهان ، فرماندار محترم شاهین شهر و میمه و بخشدار مخترم میمه افتتاح گردیده یا می گردند (به انتهای مقاله مراجه شود). شنیدن این گونه اخبار بی شک انسان را از عمق وجود خوشحال می کند چرا که هر جای کشور عزیز ایران که آبادتر شود موجب خوشنودی همه ایرانیان است ولی از آنجا که عدالت و عدالت خواهی از اصول بدیهی قوام کشور و نظام است که آموزه های دینی ما بر آن تاکید خاص داشته و در سخنان مقام معظم رهبری نیز جایگاه ویژه ای داشته طوری که ازآن به نهضت عدالتخواهی و عدالت گرایی تعبیر فرموده اند، حال سوال مهم و بزرگی که برای همه مطرح است اینکه آیا چنین اقداماتی عادلانه و بر محور عدالت است یا خیر؟ اگر احداث استخر سر پوشیده و جکوزی و سونا و...را درروستای لای بید در کنار کمبود شدید حمام عمومی که از فرایض یک جامعه اسلامی است در میمه که مرکزیت بخش را یدک می کشد بگذاریم عمق فاجعه بیشتر مشخص می گردد. واقعا دلیل این مسئله چیست؟
آیا بودجه تخصیصی این روستا از دیگر روستاهای بخش که هیچ ، از مرکزیت بخش نیز بیشتر است؟ اگر جواب مثبت است، چرا این همه اختلاف و اجحاف؟ و اگر بدلیل درآمد ناشی از معادن موجود در لای بید است مگر این معادن در اصل متعلق به حکومت اسلامی نیست که باید درآمد ناشی از آن با حساب و کتاب خاص و دقیق قانونی ابتدا به مرکز بخش آمده و سپس بین همه شهرها و روستاهای بخش تقسیم شود چرا که در آمد هر معدن و منبع طبیعی اگر قرار بود در همان مکان وقوع صرف و هزینه شود در این صورت الان باید روستای موته که بهترین معدن طلای ایران در آن قرار دارد و سالهاست که استخراج می گردد، خود یک استان بزرگ و آباد شده باشد در صورتیکه همه وضع آن را می دانیم و اگر تمام این پروژه ها توسط بخش خصوصی انجام شده اولا از کجا چنین بودحه ها و سرمایه گذارانی آمده اند؟ و چرا چنین افرادی فقط به روستای لای بید رفته اند و حتی به مرکز بخش – میمه- هم نیامده اند؟
در هر صورت علت هر چه که هست باید بشدت نظر مسئولین را بخود جلب و حتی نگران کرده باشد چرا که توسعه نایافتگی جدی در اغلب قریب به تمام بخش و توسعه و پیشرفت فوق العاده یک روستا هم خلاف عدالت می نماید و هم بدلیل ایجاد نارضایتی دراهالی دیگر روستاها و شهرهای بخش میمه حتی می تواند زمینه ساز مسائل و معضلات دیگر باشد.
البته بنده نه سیاستمدارم و نه اقتصاد دان ولی آنان که مسئول و اهل فن هستند حتما برای اینگونه سوالات دلایل قانع کننده ای دارند که امثال حقیر را قانع کنند. همچنین پر واضح است که خواست من عقب نگه داشته شدن لای بید نیست بلکه توسعه و پیشرفت متوازن و عادلانه تمام شهرها و روستاهای بخش میمه مراد می باشد. طوری نشود که" لای بید میمه " به" میمه ی لای بید" تبدیل شود.
خداوند بر توفیقات همه دلسوزان و خدمتگزاران صدیق کشور اسلامی ایران بخصوص بخش میمه بیفزاید.
واسلام علیکم و رحمه ا.
دکتر اسکندریان
یک حکایت
لئوناردو داوینچی موقع کشیدن تابلو "شام آخر" دچار مشکل بزرگی شد: می بایست "نیکی" را به شکل عیسی" و "بدی" را به شکل "یهودا" یکی از یاران عیسی که هنگام شام تصمیم گرفت به او خیانت کند، تصویر می کرد. کار را نیمه تمام رها کرد تا مدلهای آرمانیاش را پیدا کند.
روزی در یک مراسم همسرایی, تصویر کامل مسیح را در چهره یکی از جوانان همسرا یافت. جوان را به کارگاهش دعوت کرد و از چهره اش اتودها و طرحهایی برداشت. سه سال گذشت. تابلو شام آخر تقریباً تمام شده بود ؛ اما داوینچی هنوز برای یهودا مدل مناسبی پیدا نکرده بود.
کاردینال مسئول کلیسا کم کم به او فشار می آورد که نقاشی دیواری را زودتر تمام کند. نقاش پس از روزها جست و جو , جوان شکسته و ژنده پوش مستی را در جوی آبی یافت. به زحمت از دستیارانش خواست او را تا کلیسا بیاورند , چون دیگر فرصتی بری طرح برداشتن از او نداشت. گدا را که درست نمی فهمید چه خبر است به کلیسا آوردند، دستیاران سرپا نگهاش داشتند و در همان وضع داوینچی از خطوط بی تقوایی، گناه و خودپرستی که به خوبی بر آن چهره نقش بسته بودند، نسخه برداری کرد.
وقتی کارش تمام شد گدا، که دیگر مستی کمی از سرش پریده بود، چشمهایش را باز کرد و نقاشی پیش رویش را دید، و با آمیزه ای از شگفتی و اندوه گفت: "من این تابلو را قبلاً دیده ام!" داوینچی شگفت زده پرسید: کی؟! گدا گفت: سه سال قبل، پیش از آنکه همه چیزم را از دست بدهم. موقعی که در یک گروه همسرایی آواز می خواندم , زندگی پر از رویایی داشتم، هنرمندی از من دعوت کرد تا مدل نقاشی چهره عیسی بشوم...!!!
"می توان گفت: نیکی و بدی یک چهره دارند ؛ همه چیز به این بسته است که هر کدام کی سر راه انسان قرار بگیرند."
-پائولو کوئیلو
دعای روز اول | ![]() |
دعای روز دوم | ![]() |
دعای روز سوم | ![]() |
دعای روز چهارم | ![]() |
دعای روز پنجم | ![]() |
دعای روز ششم | ![]() |
دعای روز هفتم | ![]() |
دعای روز هشتم | ![]() |
دعای روز نهم | ![]() |
دعای روز دهم | ![]() |
دعای روز یازدهم | ![]() |
دعای روز دوازدهم | ![]() |
دعای روز سیزدهم | ![]() |
دعای روز چهاردهم | ![]() |
دعای روز پانزدهم | ![]() |
دعای روز شانزدهم | ![]() |
دعای روز هفدهم | ![]() |
دعای روز هجدهم | ![]() |
دعای روز نوزدهم | ![]() |
دعای روز بیستم | ![]() |
دعای روز بیست و یکم | ![]() |
دعای روز بیست و دوم | ![]() |
دعای روز بیست و سوم | ![]() |
دعای روز بیست و چهارم | ![]() |
دعای روز بیست و پنجم | ![]() |
دعای روز بیست و ششم | ![]() |
دعای روز بیست و هفتم | ![]() |
دعای روز بیست و هشتم | ![]() |
دعای روز بیست و نهم | ![]() |
دعای روز سی ام | ![]() |
برای دانلود کردن دعاهای روزانه ماه مبارک رمضان، روی آیکون کلیک راست نموده
و گزینه ...Save Target As را انتخاب نمایید.
این داستان زیباست .خیلی قشنگه .
باخستگی تمام نشست رو نیمکت گوشه پارک. گرسنه اش بود. خیلی. ازصبح چیزی نخورده بود. از دکه ی تو پارک یه بسته بیسکویت خریده بود و نشسته بود. نیمکت خالی نبود . یه آقاهه گوشه نیمکتو گرفته بود. معلوم بود کارگره از اون کارگرای روزمزد که اخر هر روز مزدشونو از سرکارگر می گیرن تا بتونن خورد وخوراک اون شبشونو تهیه کنن. مرد بغل دستی داشت تو صفحه ی نیازمندیهای روزنامه دنبال چیزی می گشت.
دیگه نتونست طاقت بیاره . نوار قرمز بسته بیسکویت رو کشید و بازش کرد و اولیشو خودش برداشت. به مرد بغل دستی اش تعارف کرد. برنداشت. اصرار کرد. یه دونه برداشت و شروع کرد به خوردن. خرت خرت.... بیسکویت رو گذاشت رو نیمکت بین خودشون.
دومی رو برداشت. مرد بغل دستی سومی رو . چهارمی رو خودش برداشت. و مرد بغل دستی دونه ی بعدی بیسکویت رو. اولش تعجب کرده بود ولی بعد با خودش گفت خوب چه اشکالی داره حالا که یکی از من گرسنه تر پدا شده ..... ولی نتونست جلو خودشو بگیره . حرص می خورد. همین که یه دونه از بسته برمیداشت مرد بغل دستی اش ام بلافاصله یه دونه می ذاشت تو دهنش. انگار به یه بازی تبدیل شده بود. صدای خرت خرت .........
بیسکویت رفته بود رو اعصابش. مشتشو گره کرد مرد بغل دستی اش بلند شد روزنامه هاشو جمع کرد و بدون اینکه چیزی بگه راه افتاد که بره. بسته ی بیسکویت رو هم با خودش برداشت.چند قدمی ازش دور شد. اونم از جاش بلند شد. اگه یه خیز برمیداشت می تونست بهش برسه و یقه اش رو بچسبه . ولی همین که بلند شد سرجاش میخکوب شد.پاهاش چسبید به زمین..نتونست حرکت کنه. حتی آب دهنشو قورت بده. آخه رو نیمکت بسته بیسکویت خودشو دید. دستنخورده. فقط دو تا بیسکویت ازش کم شد بود.
بسته بیسکویت خودش مونده بود زیر نیازمندیهای روزنامه.
تمام مدت داشته بیسکویت مرد بغل دستی رو می خورده ....
مرد بغل دستی دیگه خیلی دور شده بود. هم دور و هم دیر...
یک روز سوراخ کوچکی در یک پیله ظاهر شد. شخصی نشست و چند ساعت به جدال پروانه برای خارج شدن از سوراخ کوچک ایجاد شده درپیله نگاه کرد.
سپس فعالیت پروانه متوقف شد و به نظر رسید تمام تلاش خود را انجام داده و نمی تواند ادامه دهد. آن شخص تصمیم گرفت به پروانه کمک کند و با قیچی پیله را باز کرد. پروانه به راحتی از پیله خارج شد اما بدنش ضعیف و بالهایش چروک بود.
آن شخص باز هم به تماشای پروانه ادامه داد چون انتظار داشت که بالهای پروانه باز، گسترده و محکم شوند و از بدن پروانه محافظت کنند.
هیچ اتفاقی نیفتاد!
در واقع پروانه بقیه عمرش به خزیدن مشغول بود و هرگز نتوانست پرواز کند. چیزی که آن شخص با همه مهربانیش نمیدانست این بود که محدودیت پیله و تلاش لازم برای خروج از سوراخ آن، راهی بود که خدا برای ترشح مایعاتی از بدن پروانه به بالهایش قرار داده بود تا پروانه بعد از خروج از پیله بتواند پرواز کند.
گاهی اوقات تلاش تنها چیزیست که در زندگی نیاز داریم.
اگر خدا اجازه می داد که بدون هیچ مشکلی زندگی کنیم فلج میشدیم، به اندازه کافی قوی نبودیم و هرگز نمیتوانستیم پرواز کنیم. من قدرت خواستم و خدا مشکلاتی در سر راهم قرار داد تا قوی شوم. من دانایی خواستم و خدا به من مسایلی داد تا حل کنم. من سعادت و ترقی خواستم و خدا به من قدرت تفکر و قوت ماهیچه داد تا کار کنم. من جرات خواستم و خدا موانعی سر راهم قرار داد تا بر آنها غلبه کنم. من عشق خواستم و خدا افرادی به من نشان داد که نیازمند کمک بودند. من محبت خواستم و خدا به من فرصتهایی برای محبت داد.
« من به هر چه که خواستم نرسیدم ...
اما به هر چه که نیاز داشتم دست یافتم»
بدون ترس زندگی کن، با همه مشکلات مبارزه کن و بدان که میتوانی بر تمام آنها غلبه کنی.
مراسم افتاح فعالیت رسمی مؤسسه آموزش عالی نور دانش همزمان با ولادت باسعادت مولود کعبه حضرت علی (ع) روز چهار شنبه 26/4/87 در محل این دانشگاه برگزار شد.در این مراسم که اعضاء هیأت مؤسس دانشگاه ، نماینده محترم مردم شهرستان شاهین شهر ومیمه ، امام جمعه محترم بخش میمه ،خانواده های معظم شهدا ،مسئولین ادارات و ارگانهای مختلف و جمعی از مردم شهر میمه حضور داشتند. پس از تلاوت قرآن مجید وپخش سرود جمهوری اسلامی ایران ،دکتر محمد رضا زمانی نماینده هیأت مؤسس دانشگاه گزارشی از نحوه شکل گیری و وضعیت کنونی دانشگاه را تشریح کرد.ایشان جهت تخصصی این دانشگاه را علوم زیستی بخصوص زیست فناوری عنوان کرد و افزود علت انتخاب این گرایش توانمندی و تخصص اعضای هیأت مؤسس ونیز نیاز کشور به نیروهای انسانی تحصیل کرده در زمینه زیست فناوری می باشد.دکتر زمانی در بیان اهمیت بیوتکنولوژی(زیست فناوری)در عرصه گوناگون زندگی بشر عنوان کردند که با توجه به حیطه کاری بیوتکنولوژی ،این علم قادر است که در زمینه های مختلف مثل پزشکی –کشاورزی-صنعت و محیط زیست نقش خود را ایفا نماید و در تامین امنیت غذایی و سلامت جامعه مؤثر باشد.تأکید سند چشم انداز توسعه 20 ساله و نیز رهنمودهای مقام معظم رهبری نسبت به توسعه علم بیوتکنولوژی مطلب دیگری بود که دکتر زمانی در سخنان خود به آنها پرداختند.ایشان عنوان کردند که در سال تحصیلی 88-87 و از طریق کنکور سراسری ،این دانشگاه در رشته زیست شناسی با گرایش سلولی ملکولی در مقطع کارشناسی و نیز رشته کاردانی شیمی آزمایشگاه اقدام به پذیرش دانشجو خواهد کرد.دکتر زمانی اهداف آینده دانشگاه را حرکت در اخذ مجوز برای رشته های مرتبط با بیوتکنولوژی در مقطع کارشناسی،کارشناسی ارشد و دکتری عنوان و ابراز امیدواری کرد که در سالهای آینده این دانشگاه به قطب تربیت نیروهای متخصص در زمینه بیوتکنولوژی در کشور تبدیل شود.ایشان ضمن تشکر و قدردانی از همه مسئولین که تا این مرحله با دانشگاه همراه بودند از همه مسئولین و مردم خواست که با حمایتهای خود دانشگاه را در رسیدن به اهدافی که در پیش رو دارد یاری نمائید.در بخش دیگری از این مراسم حجته الاسلام ادیب یکی دیگر از اعضاء هیأت مؤسس دانشگاه در راستای ولادت با سعادت حضرت علی (ع)سخنانی ایراد نمودند.سخنرانی پایانی این مراسم نیز حجته الاسلام و المسلمین حاج آقا حسینی نماینده محترم شهرستان شاهین شهر و میمه و عضو کمیسیون آموزش و تحقیقات مجلس شورای اسلامی بود که ضمن تبریک ولادت با سعادت حضرت علی ،به نقش و جایگاه مؤسسات آموزش عالی در منطقه اشاره و از تلاشهای هیأت مؤسس دانشگاه نور دانش بخاطر اهتمام در تأسیس این دانشگاهتشکر و قدردانی نمودند.ایشان همچنین آمادگی خود را جهت پیگیری اموراین دانشگاه اعلام و از مسئولین شهر میمه خواستار حمایت بیشتر از این دانشگاه شدند.در پایان مراسم، پس از پذیرایی از حضار بخشهای مختلف دانشگاه مورد بازدید نماینده محترم ،امام جمعه و مدعوین قرار گرفت.
تصاویری از افتتاحیه دانشگاه:
مسجد جامع شهر میمه
مطلبی را از سایت صبح میمه درباره بنای تاریخی مسجدجامع میمه خواندم که حزن انگیز بود. خبر حول این محور بود که گنبد مسجد درحال ترک خوردن است . اینکه چرا یادگار دوران آل بویه (اگر اشتباه نکرده باشم 413 هجری قمری) اینگونه درحال تخریب است بحثی جداست. اینکه به گذشته برگردیم و داستان سیکل باطل " سهل انگاری کی بود؟ " و "چراشد؟ " را دنبال کنیم اصلا نتیجه ای ندارد.
آنچه مهم است و مورد تاکید من و شهروندان دیگر نیز هست، رسیدگی و تعمیر فوری گنبد مسجد جامع است . این مسجد از حلقههای ارتباطی مهم بین معماری قبل از اسلام و بعد از اسلام است و در اطراف آن گورستان و بناهای قدیمی دیگر وجودداشته است وبه عبارتی یک دانشکده معماری و باستانشناسی به حساب می آید.
آقای معینیان در کتاب " میمه شهری در حاشیه کویر " درباره این مسجد می نویسد: ابن بطوطه جهانگرد عرب در سال 727 از مسجد جامع شهر میمه دیدن کرده است. این جهانگرد معروف قرن هشتم هجری ضمن مسافرتهای تاریخی خود به ایران نیز آمده و در سال 727 هجری قمری از اصفهان و توابع آن دیدن نموده، وی بازدید خود از مسجد جامع میمه را اینگونه توصیف میکند :
در سال 789 هجری در ابتدای یورش سه ساله امیر تیمور به موجب وصیت شاه شجاع در سپردن اولاد خود به او، مراسلهای به سلطان زین العابدین پسر شاه شجاع در اصفهان نوشت و او را به خدمت خواست.. سلطان زین العابدین به این دعوت اعتنایی نکرد و به فرستاده تیمور هم اجازه بازگشت نداد. امیر تیمور از این حرکت در غضب رفت و به قصد تنبیه سلطان زین العابدین از راه همدان،گلپایگان و میمه خود را به اصفهان رسانید تا او را تنبیه کند. امیر تیمور در خاطرات خود مینویسد مردم منطقه میمه از ورود من و لشگریانم به منطقه، به استقبال من آمدند و در منطقهای بنام قرقچی گوسفندان و گاوهای زیادی قربانی و پیش کش نمودند. اهالی این روستا تا مسجد جامع قشون را همراهی کردند. قشون نماز را در مسجد جامع میمه که دارای بنای زیبا ودیدنی با درختانی سرسبز و نهر آبی روان بود، ادا کردند.
از همین کتاب نقل قول میگردد که در زمان متواری شدن اشرف افغان بخاطر حمله نادر افشار وشکست وی از نادر در منطقه مورچه خورت گروهی از سربازان اشرف در مسیر فرار خود وارد قریه میمه شده و تمام اماکن و قنوات را تخریب و اموال اهالی را غارت میکنند این غارتگران حتی افرادی را که در مسجد معتکف شده بودند رحم نکردند و مسجد را بر سر آنها خراب کردند. در کند و کاوی که در سال 1354 در مسجد قدیمی ( ضلع غربی گنبد ) انجام شد استخوانهای فراوانی که بصورت دسته جمعی در زیر خاک دفن شده بودند پیدا شد که گویای این حقیقت بود که احتمالاً بر اثر حمله دشمنان در روزگاران گذشته مسجد بر سر اهالی خراب شده است.
خوب اکنون مسجدی با این سابقه تاریخی را باید به حال خود رها کرد؟؟
چند وقت پیش به همراه دوست عزیزم محسن فخریان باکمک آقای حسین خادم فرزند شیخ بلال محروم توانستیم از درب چوبی معروف و قدیمی مسجد میمه که دریک انباری متروک با وضعیتی بسیار اسفناک نگهداری می شد عکس بگیریم و ازنزدیک آن را ببینیم .
به متولیان امر پیشنهاد می کنم ( البته جناب آقای شیبانی همیشه نشان داده است دراین زمینه ها پایه است !!) این درب را حتما از وضعیت فعلی از انبار خارج کنند چرا که هدف سرقت ، شکستگی و یا تخریب قرار خواهد گرفت .
من حیث المجموع من به سهم خود از دلسوزانی که در میمه این اخبار را پوشش می دهند و کتمان خبری روی نمی دهد، ممنونم .به ویژه از دست اندرکاران سایت صبح میمه.
عقاید دینی و مذهبی اهالی در مورد مسجد جامع
همانطوریکه در شرح حال سید صالحه خاتون ( ع ) آورده شد. سه تن از شاهزادگان همراه سید صالحه خاتون ( ع ) پس از فوت وی مخفیانه به قریه میمه میآیند. بعضی از ریش سفیدان و بزرگان شهرمیمه عقیده دارند که این سه بزرگوار از طایفه بنیهاشم بوده که بعد از فوت سید صالحه خاتون ( ع ) از روستای اذان به میمه آمده و مدتی بصورت ناشناس در این منطقه زندگی تا اینکه توسط منافقین شناسایی و به سربازان مامون که در پی دستگیر یاران
امام رضا ( ع ) بودند اطلاع داده میشود این بزرگواران پس از شناسایی توسط مامورین، بناچار به مسجد جامع رفته و در این محل معتکف میشوند.
بعضی از پیران و سالخوردگان نیز عقیده دارند که، زمانی که امام رضا ( ع ) امام هشتم شیعیان جهان به ولایتعهدی مامون برگزیده شدند تعدادی از خاندان بنیهاشم و امامزادگان از جمله شاهزاده جهانرخ و تعدادی از کودکان و زنان از مدینه به طوس شتافتند تا به خدمت علی ابن موسی الرضا ( ع ) رسیده و تبریک و تهنیت عرض کنند.
در مسیر حرکت این کاروان تعداد زیادی از دوستداران اهلبیت نیز به خیل آنها پیوستند به نحوی که بصورت لشگری 12هزار نفری در آمدند. موقعیکه کاروان به شیراز رسیدند بین آنها و سربازان مامون جنگی درگرفت که به پیروزی یاران امام انجامید. لذا طرفداران مامون با خدعه و نیرنگ اعلام نمودند که حضرت رضا ( ع ) فوت نموده است.
بنی هاشمیان و همراهان با شنیدن این خبر متفرق شدند تعدادی از آنها به منطقه قم و روستاهای تابعه آن ( نراق، ورکان و جوشقان ) آمدند. ماموران مامون در تعقیب آنها به منطقه آمدند و به آنها یورش بردند. این بزرگواران بناچار آواره بیابانها و دهات شدند، تعدادی از زنان و کودکان این کاروان به سمت کاشان وروستاهای مجاور آن از جمله ( سه تن به منطقه میمه ) آمدند.
با وارد شدن این عزیزان به قریه میمه، مردم این بزرگواران را عزیز داشتند و از آنها پذیرایی کردند، تا اینکه سربازان مامون در تعقیب آنها به قریه میمه میرسند. با وارد شدن سربازان مامون به قریه میمه سه بزرگوار به مسجد جامع که مکان مقدسی بود پناه برده و در آن معتکف میشوند.
مسجد توسط معاندین محاصره و سربازان خدانشناس مامون حریم مقدس مسجد را شکسته و برای دستگیری این عزیزان وارد مسجد میشوند. به امر خداوند هر سه تن از دید معاندین غایب میگردند.
مرحوم صدرالسلام شهیدی در حاشیه کتاب اسرار الشهاده نوشته است. زمانی که سربازان مامون برای دستگیری این عزیزان وارد مسجد میشوند یکی از این بزرگواران که از دو تن دیگر بزرگتر بود بنام محمد در نزدیکی محراب مشغول عبادت بود و دو تن دیگر بنامهای ابراهیم و زبید خاتون در صحن مسجد 46 قدم به درب قلعه قدیمی، 3 قدم به مظهر قنات رویه و 12 قدم به محراب مانده مشغول عبادت بودند که به امر خداوند از دید دشمنان مخفی و غایب میگردند.
بعدها برای یادبود این بزرگواران در محل اختفاء آنها درخت زبان گنجشکی بعنوان سمبلی که در پناهگاه آن دو تن از بزرگواران بنیهاشم غایب شدهاند فرو نشانده شد تا معصومیت آنها را به نسلهای آینده کشانده و از این طریق محل دفن یا اختفاء آنها کم نشود و از روی سال درخت بتوان پی به زمان تقریب و غایب شدن این عزیزان برد. عدهای از اهالی بر این باورند که این مکان محل اختفاء این سه بزرگوار بنیهاشم است به همین دلیل این مکان را امامزاده میدانند.
شاید به همین دلیل بعضی از اهالی عقیده دارند که این مسجد یکی از هزار عبادتگاهی است که بدستور حضرت ابراهیم ( ع ) ساخته شده است. شاید هم به این علت باشد که اکثر اهالی هنگام سوگند خوردن با اشاره به مسجد میگویند به این حضرت ابراهیم سوگند.
در پایان جا دارد از مرحومان صدرالاسلام شهیدی - حاج ناصر گرانمایه - حاج عیسی گرانمایه - حمزه محمد صادق زارع - حاج محمد صادق معینیان - استاد حاج عباسعلی اسگری- استاد حاج نجف قلی اشتری - استاد حسن توکل - استادکاشی پز و افرادی که به نوعی در عمرانی مسجد جامع میمه نقش به سزایی داشتندبه نیکی یاد کنم و ازدرگاه ایزد باری تعالی برای انها طلب مغفرت و بخشش می کنم . ونیز از بزرگان و اهالی میمه که اکنون برای این شهر مثمرثمر هستند و سایر افرادی که در عمرانی، حفظ و تعمیر ات مسجد تلاش داشتند و دارند، متشکرم .
علی وطن خواه